بسم الله

 

دیروز اولین جلسه کاری بود که بعد از زایمانم شرکت می‌کردم.

برای هماهنگ کردن این‌که همسر کی برسد و پسرها را بگیرد و من راهی شوم برنامه‌ریزی کرده بودیم.

بماند که یحیا بر خلاف هر روز نخوابید و من نتوانستم نمازم را به وقت بخوانم و لباس بپوشم.

و تمام طول مسیر تا میدان ولیعصر به ساعتم نگاه می‌کردم که نکند دیر شود. خب دیگر، سر وقت نخواهم رسید و . . و بعد هم مسیر پیاده‌روی تا محل جلسه را تقریبا دویدم.

سه نفر بودیم. غیر از من دوست دیگرمان هم سروقت با فرزند پنج ماهه‌اش رسیده بود.

قرار بود جلسه ساعت پنج شروع شود و ما دو آنقدر صحبت‌های مادرانه را ادامه دادیم تا ساعت شد پنج و نیم و عضو دیگر جلسه که چندی سالی بود پدر شده بود رسید و بعد از سلام و تبریک، گفت درک می‌کند به خاطر مسئولیت‌های مادرانه ما روند کار کند شده است. چندبار دیگر هم ابراز کرد و من سعی کردم بگویم که کند شدن روند کار به‌خاطر مسئولیت‌های مادرانه نبوده و دلایل متعددی داشته است. و این را هم نگفتم که ما دو تا مادر که در جمع پنج فرزند داشتیم سر موقع در اتاق جلسات آماده بودیم! البته که ایشان تماس گرفتند و عذرخواهی کرده بودند، اما من پای تلفن نگفته بودم که درک می‌کنم به خاطر مسئولیت‌های پدرانه دیر برسید.

هربار که او ابراز کرد من ناراحت شدم. آن‌قدر که سعی کرده بودم بین سی‌سی سی‌سی شیر دادن‌ها و خواب خرگوشی‌های پسر کوچک و همراهی خواستن‌های پسر بزرگ کارهایی که مسئولیت‌شان را پذیرفته بودم انجام دهم. و همیشه هم سعی کردم از خودم نپرسم این‌همه فشاری که تحمل می‌کنی ارزشش را دارد؟ و هربار گفته بودم حساب نکن! قول داده‌ای و باید درست انجامش بدهی تا تمام شود. برای قرارداد بعدی بیشتر دقت کن.

اما دیروز در راه برگشت، وقتی بازهم می‌دویدم تا با اولین وسیله خودم را به خانه برسانم از خودم پرسیدم ارزشش را داشت؟ و نتوانستم پاسخی برایش پیدا کنم.

این برچسب مادری که انگار روی پیشانی ما تاتو شده تا هرکس هرطور که می‌خواهد ما در کلیشه‌های ذهنی خودش به بند بکشد را دوست ندارم. و نمی‌دانم چقدر بتوانم این کلیشه سخت و محکم را تغییر دهم.

چند روز پیش یک مجموعه عکس دیدم از پدران سوئدی ناشاد که مسئولیت نگهداری فرزند یا فرزندان‌شان را برای نمی‌دانم چه مدت از روز انجام می‌دادند.

و همین روزها تصویر پدری در پارلمان سوئد در حال شیر دادن به فرزندش.

از خودم می‌پرسم آیا بالاخره حضور پدری همراه فرزندش در محل کار عادی خواهد شد؟ و روزی می‌رسد که رسانه‌ای شدن تصاویر پدرانی که دارند مسئولیت پدری‌شان را انجام می‌دهند، عادی شده باشد؟

نمی‌دانم اما امیدوارم یک روز بیرون از کلیشه‌هایی که دوست‌شان ندارم زندگی کنم.

 

 

عنوان با شهامت: زنان خانه‌دار

دریاچه‌ای به عمق ۲۴ ساعت

جعبه ابزار والدگری من

هم ,جلسه ,پنج ,روز ,فرزند ,دوست ,و من ,از خودم ,به خاطر ,خاطر مسئولیت‌های ,رسید و

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تولیدی شیلنگ بونکر سیمان متین لاستیک (پورافغان) کانون فرهنگی رهپویان آباده ابزار هیلتی مرکزی تیداپارس تولیدکننده ماشین های گلخانه، کشاورزی و صنعتی داده های طرح هزینه و درآمد خانوار (بودجه خانوار) دانلود آهنگ جدید کسب ثروت | معرفی سایت های کسب درآمد welcome شرکت خدمات فنی آریا| تخلیه چاه و لوله باز کنی گرافیون